جدول جو
جدول جو

معنی مغز خار - جستجوی لغت در جدول جو

مغز خار
پری شاهرخ، پرنده انجیر خوار با نام علمی: otiooos oos orio
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خوی / خی تَ)
مقابل بی مغز، چون بادام مغزدار. (آنندراج). هر چیزی که دارای مغز باشد وچیزی که پرمغز باشد. (ناظم الاطباء). دارای مغز. مغزآکنده. پرمغز. زاهق. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- حرف مغزدار، حرف معقول ته دار. (آنندراج). سخن پرمغز. سخن پرمعنی:
سعی کن تا از تو ماند حرفهای مغزدار
دیرتر پوسیده می گردد ز اعضا استخوان.
شفیع اثر (از آنندراج).
- درّ مغزدار سخن، گوهر گرانبهای گفتار. سخن پرمعنی و عمیق:
گهر ز خویش تهی می شود حباب صفت
گهی که جلوه دهد درّ مغزدار سخن.
محمدسعید اشرف (از آنندراج).
- زبان مغزدار، کنایه از زبان چرب و فصیح. (آنندراج) :
در آن ساعت که از وصف لبت شیرین شود کامم
بده یارب زبان مغزداری همچو بادامم.
میرزا طاهر وحید (از آنندراج).
- مردم مغزدار، مردم پرفکر مآل اندیش و مردم استوار. ضد بی مغز. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
بسیارشیر. (از اقرب الموارد) : ناقه مغزار، ماده شتر پرشیر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
کسی که زیاد می گوزد
فرهنگ گویش مازندرانی
دزد، شیاد و کلاهبردار
فرهنگ گویش مازندرانی